رسول خدا (صلى الله عليه و آله) اولين كسى است كه به حق، معرفت كامل پيدا كرده و در درگاه الهى، پيشانى فروتنى بر خاك بندگى ساييده است . ايشان فرموده است:
كنت اول من اقر بربى جل جلاله و اول من اجاب 1؛ من اولين كسى بودم كه مبداء را شناختم و به توحيد اقرار كردم و اولين كسى بودم كه دعوت معبود را اجابت كردم.
نماز که کمال خضوع بندگان در برابر پروردگار است، نور چشم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) است. ایشان مىفرماید: قُرة عینى فى الصلوة؛ نماز نور چشم من است.2
رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شب تا صبح را به طور متناوب به عبادت و شب زندهدارى مشغول بود و چنین نبود که تمام شب را استراحت کند. امام صادق(علیهالسلام) درباره این سیره نبوى مىفرماید:
هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) نماز عشا را مىخواند، آب وضو و مسواک را بالاى سرش مىنهاد و روى آن را مىپوشاند. قدرى مىخوابید، سپس بیدار مىشد و مسواک مىزد و وضو مىگرفت . چهار رکعت نماز مىخواند و آنگاه مىخوابید. دوباره بر مىخاست و مسواک مىزد و وضو مىگرفت. چهار رکعت دیگر نماز مىخواند. باز مىخوابید و آنگاه نماز "وتر" را مىخواند.3
آن وجود نازنین چه نیکو به این کریمه قرآنى عمل مىکرد: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیْلًا طَوِیلًا. (انسان: 26)
خداوند از بندگان خاص مىخواهد که بخشى از شب را به تسبیح معشوق بپردازند و پاسى از شب طولانى را سر بر سجده تواضع نهند و براى معبود خود نیایش کنند.
حضرت در نماز چنان خلوصى داشت که هنگام نماز از همه تعلقها مىبرید و تنها توجهش به سوى خداوند بود:
کان اذا حضر الصلوه فکانه لم یعرفنا و لم نعرفه اشتغالا بعظمة الله4؛
هنگامى که وقتى نماز مى رسید، آنقدر متوجه خدا بود، مثل این که او ما را نمىشناخت و ما او را نمىشناسیم .
دگرگونى حالت حضرت هنگام راز و نیاز، نشان دهنده اوج بندگى و خاکسارى ایشان در برابر پروردگار بود:
اذا قام الى الصلوه تربد وجهه خوفا من الله5؛ هنگامى که به نماز مىایستاد، صورت حضرت از بیم خدا دگرگون مىشد.
ایشان از نظر ادب نیز آنقدر مؤدب و خاضعانه در برابر حق قرار مىگرفت که گویى مانند لباسى است که کنارى افتاده باشد: اذا قام الى الصلوه کانه ثوب ملقى 6؛ پیامبر گرامى، لذت بخشترین کارها را ارتباط با معبود و راز و نیاز با خدا مىدانست. بى شک، اظهار بندگى و راز و نیاز با خداوند، چنان شوقى در دلها پدید مىآورد که محبت غیر خدا در آن جاى ندارد. با بندگى خدا، آدمى در خود احساس آرامش مىکند. حضرت على(علیهالسلام) مىفرماید:
کان رسول الله(صلى الله علیه و آله) لا یؤثر على الصلوة عشاء و لا غیره و کان اذا دخل وقتها کانه لا یعرف اهلا و لا حمیما7؛
رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) هیچ چیز را (از شام و غیر آن) بر نماز مقدم نمىداشت و چون وقت نماز مىشد، گویا هیچ یک از اهل و عیال، قوم و خویش و دوست خود را نمىشناخت .
همچنین روایت شده است که شبى پیامبر در خانه یکى از همسرانش(ام سلمه) بود. اندکى از شب نگذشته بود که ام سلمه دید رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در بستر نیست . برخاست و دنبال او گشت. ناگهان متوجه شد که حضرت کنار اتاق ایستاده، دستها را بلند کرده و اشک از دیدگانش جارى است و چنین با خدا راز و نیاز مىکند:
خدایا! نیکىهایى که به من عطا فرمودهاى از من مگیر. خدایا! دشمنان و حسودان مرا شاد مگردان . خدایا! مرا به بدىهایى که از آنها نجاتم دادى، باز مگردان . خدایا! یک لحظه مرا به خودم وا مگذار.
در این هنگام، ام سلمه گریست . پیامبر فرمود: ام سلمه! چرا مىگریى؟ گفت: پدر و مادرم فدایت چرا گریه نکنم؟ تو با آن مقام بلندى که دارى، چنین با خدا راز و نیاز مىکنى (حال آن که ما به ترس از خدا و گریه سزاوارتریم). پیامبر فرمود: چگونه در امان باشم، حال آن که خداوند یک لحظه، یونس پیامبر را به خودش واگذاشت و بر سرش آمد، آنچه آمد.8
در حدیثى از پیامبر اعظم(صلى الله علیه و آله) آمده است:
افضل الناس من عشق العباده فعانقها و احبها بقلبه و باشرها بجسده و تفرغ لها، فهو لا یبالى على ما اصبح من الدنیا: على عسر ام على یسر.9؛ برترین مردم کسى است که عاشق عبادت شود. پس دست در گردن آن آویزد و از صمیم دل دوستش بدارد و با پیکر خود با آن درآمیزد و خویشتن را وقف آن گرداند و او را باکى نباشد که دنیایش به سختى بگذرد یا به آسانى .